سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطراتی از مقام معظم رهبری(05)

                                                  

                                                خاطراتی از مقام معظم رهبری(05)

45- بعـد اجتماعی - سیاسی :

در اولین ملاقاتی که مقام معظم رهبری با کوفی عنان داشتند، در آغاز مذاکرات درباره تاریخچه کشور غنا و شخصیت های بزرگ آن و موقعیت سیاسی و اجتماعی کشور غنا صحبت کردند. کوفی عنان بعد از ملاقات گفته بود: من با اینکه اهل کشور غنا هستم، درباره کشور خود به اندازه ایشان اطلّاع ندارم. ایرانی ها و مسلمان ها باید افتخار کنند که چنین رهبری دارند. ای کاش ایشان دبیر کل سازمان ملل بودند. همچنین بعد از جلسه، کوفی عنان به خبرنگاران گفته بود از همان ابتدای ملاقات، حضرت آیت الله خامنه ای قلب مرا تسخیر کردند .

 حجت الاسلام پاینده   ( از اساتید دانشگاه)                          

46 - بعـد عـلمی : آشنایی با عـلوم مختلف

روزی که مقام معظم رهبری در منزل آیت الله حسن زاده آملی حضور پیدا کردن،آیت الله حسن زاده مثل پروانه دور آقا می گشتند در مقابل آقا دو زانو نشسته بودند و مکرراً می فرمودند:

آقای من! مولای من! سرور من!

آیت الله حسن زاده اسطرلابی را در آوردند و درباره آن مطالبی را بیان کردند. مقام معظم رهبری نیز گاهی مطالبی می فرمودند و آیت الله حسن زاده قبول می کردند. ما به دلیل نا آشنایی به علم اسطرلاب متوجه نمی شدیم. از اینجا معلوم بود که آقا به علوم غریبه نیز آشنا هستند.

 حجت الاسلام والمسلمین آقای موسوی کاشانی)یکی از اعضای بیت رهبری)

 2? ـ روزی در حسینیه جماران منبر رفتم و خاطراتی از زندگی مقام معظم رهبری بیان کردم. بعد از سخنرانی، شخصی که خود را پزشک معرفی می کرد به من مراجعه کرد و گفت: اجازه بدهید من هم یک خاطره برای شما بگویم: روزی در مطب بیمارستان نشسته بودم، بیماران را ویزیت می کردم که خانم بسیار محجبه ای به همراه فرزندش به عنوان بیمار به من مراجعه کردند. پس از معاینه، قیافه فرزند مرا به فکر فرو برد، چون به مقام معظم رهبری شباهت فراوانی داشت.

 از مادر آن نوجوان سؤال کردم که آیا شما با آیت الله خامنه ای نسبتی دارید؟ گفت: بله، من همسر ایشان هستم. تعجب وجودم را فراگرفت، به خانم مقام معظم رهبری عرض کردممگر شما پزشک خصوصی ندارید؟

ایشان گفتند : خیر، آقا چنین کاری را اجازه نمی دهند و می گویند شما باید مانند سایر مردم، به بیمارستان مراجعه کنید . زمانی که رفتند. من دیگر نتوانستم به کارم ادامه بدهم. سرم را روی میز گذاشتم و بسیار گریه کردم. من این خاطره را از زبان آن پزشک شنیدم. تمام مشخصات وی را به یاد دارم، اما با این حال از عالم بزگواری هم پرسیدم، ایشان نیز موضوع را تأیید فرمودند.

 حجت الاسلام والمسلمین آقای احدی (یکی از اساتید حوزه علمیه قم)                                           

2? ـ  سال 1372، برادر این جانب در یکی از میادین شهر یزد، منکری را مشاهده می کند و مرتکبین خلاف را نهی از منکر می کند. جوانان خلافکار به شدت او را کتک می زنند. ایشان راهی بیمارستان می شود و ضاربین هم فرار می کنند. مسئولین شهر نیز هیچگونه واکنشی نشان نمی دهند، شاید دو روز از این قضیه می گذشت که یک دفعه عده ای از مسئولین برای ملاقات به بیمارستان آمدند و همه همت خود را صرف پیدا کردن ضاربین کردند. بعد ها متوجه شدیم، جریان کتک خوردن برادرم در روزنامه جمهوری اسلامی درج شده بود و مقام معظم رهبری هنگام مطالعه روزنامه ها به این خبر که می رسند، دور آن خط می کشند و از مسئولین می خواهند که سریع پیگیری شود. در نتیجه ضاربین دستگیر می شوند و این اقدام زمینه ساز یک راهپیمایی در حمایت از ارزش های اسلامی در شهر یزد می شود.

حجت الاسلام والمسلمین آقای علی ابوترابی(عضوهیئت علمی مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی) ره قم


خاطراتی از مقام معظم رهبری(04)

                                                          خاطراتی از مقام معظم رهبری(04)

3? ـ  خانم بی نظیر بوتو که خدمت مقام عظیم الشأن ولایت آمده بود، ما نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفتیم وحتی چادری برایشان پیدا کردیم و ایشان چادر به سر خدمت آقا رسید. آقا از همان اول در مقام نصیحت بر آمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی. همین طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می کرد، می گفت: یک خواهش دارم و آن این که روز قیامت مرا شفاعت کنید

.آقا بلافاصله فرمودند: شفاعت مخصوص محمد و آل محمد(ص( است. بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت هماهنگ کنید. از زی) شعار و عقیده ( خودتان که مسلمانید، دست بر ندارید و از لباس دین خارج نشوید.                                        حجت الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت- تهران)    

3?  ــ  یک روز در حالی که از کنار مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم )می گذشتم بسیار تحت تأثیر قرائت امام جماعت مسجدالنبی قرار گرفتم...

   در آن لحظه، جوانی را دیدم، که به من گفت: چیزی فکر شما را به خود مشغول کرده است؟ گفتم: آری، ترتیل زیبای امام جماعت. ایشان گفت: یک روز بعد از نماز پیش امام جماعت مسجد رفتم.همین مطلب را عنوان کردم و از وی درخواست کردم در صورت امکان نوار کاست محتوی ترتیل خودش را به من بدهد.

ایشان از من پرسید : اهل کجایی؟ گفتم: ایران. او گفت: ترتیل امام جمعه تهران ( سید علی خامنه ای ) به مراتب از ترتیل من بهتر است

 حجت الاسلام جلال

32 ـ  برای عقد دخترم خدمت مقام معظّم رهبری رسیدیم . قبل از عقد، مقام معظّم رهبری زوجین را به لطافت و زیبایی نصیحت کردند . بعد ازخواندن عقد، پدر داماد به آقا عرض کرد : اجازه می دهید داماد مدحی درباره امام عصر ( عجل الله)  بخواند؟   آقا استقبال کردند . داماد چند دقیقه ای درباره امام زمان ( عجل الله ) مداحی کرد و آقا او را تحسین فرمودند. آقای لاریجانی( ریاست محترم صدا و سیما ) که در آنجا حضور داشت، رو به داماد کرد و به شوخی گفت : با صدای خوبی که داری ، باید شما را دعوت کنیم تا در صدا و سیما بخوانی در این لحظه مقام معظّم رهبری با قیافه ای جدی به آقای لاریجانی فرمودند : طلبه های ما را از دست ما نگیر . سپس رو به داماد کردند و فرمودند : عزیزم خوب درس بخوان . مبادا این حرف ها مسیرت را عوض کند و به جای درس دنبال این کارها بروی. این نکته برای من خیلی جالب بود که گاهی یک شوخی ممکن است مسیر شخصی را عوض کند .....

حجت الاسلام والمسلمین دکتر آقا تهرانی :‌ عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم

?5 ـ یک وقت بدون اطلاع وارد محله ای برای دیدن خانواده شهیدی شدیم، دیدیم محله پر از جمعیت است و برای ورود مقام معظم رهبری، گاو و گوسفند آماده کرده اند. آقا با دیدن صحنه ناراحت شدند و فرمودند: مگر من نگفتم مزاحم مردم نشوید و دیدار من بدون اطلاع قبلی باشد. ما عرض کردیم: آقا، از دفتر اطلاع نداده اند. بالاخره آقا وارد منزل پدر شهید شدند و فرمودند: بگو ببینم چه کسی آمدن مرا به شما اطلاع داده است، آیا از دفتر اطلاع داده اند؟

پدر شهید عرض کرد: نه آقا، من دیشب حاج آقا روح الله را در خواب دیدم. پسرم علی رضا نیز در کنار امام ( ره) نشسته بود. امام (ره) رو به من کردند و فرمودند: فلانی، فردا شب مهمان عزیزی داری، از مهمانت پذیرایی کن. گفتم: مهمان من کیست؟ فرمودند: رهبر مهمان شماست، با تعجب گفتم رهبر می خواهد به خانه ما بیاید؟! پسرم گفت : بله بابا، رهبر می خواهد به خانه ما بیاید از ایشان پذیرایی کنید.

  حجت الاسلام احدی ) از اساتید حوزه علمیه قم(


خاطراتی از مقام معظم رهبری(03)

                               خاطراتی از مقام معظم رهبری(03)

?4 ـ یکی از دوستان نقل می کرد: مقام معظم رهبری در مسیر برگشت از ارس ماخوست ( یکی از روستاهای کوهستانی و محروم در جنوب شهرستان ساری ) چند زن روستایی را دیدند که هیزم تهیه کرده بر پشت خود بسته اند وبا مشقتی هیزم ها را حمل می کردند. معظم له وقتی با این صحنه مواجه شدند دستور دادند ماشین متوقف شود. از ماشین پایین آمدند مقداری با آنها صحبت کردند و از مشکلات آنان سؤالاتی کردند و در آخر هم دستور فرمودند به هر کدام از آنها مبلغی را به عنوان هدیه پرداخت نمایند                               .

سردار باقر زاده (مسئول کمیته جستجوی مفقودین)

 15 ـ  یک روز سه چهار نفر با یک ماشین آمدند و گفتند: حاج آقا! خودت را آماده کن که مهمان عزیزی داری! از آنان پرسیدم: چه کسی قرار است بیاید؟ پاسخ شنیدم: رهبر معظم انقلاب. وقتی آقا وارد منزل شدند، شوق دیدار، مرا بهت زده کرده بود. آقا مرا در آغوش کشیدند و صورتم را بوسیدند، بنده نیز دست ایشان را بوسیدم. آقا داخل اتاق شدند و روی زمین نشستند. ابتدا احوال پرسی کردند و از مشکلات سؤال نمودند سپس فرمودند: ‹‹ عکس شهدایتان را بیاورید››. عکس ها را برای حضرت آقا آوردم. ایشان تک تک عکس ها را بوسیدند و آنان را روبروی خود گذاشتند و فرمودند:‹‹ این شهدا اگر نبودند، ماهم نبودیم. ما هر چه داریم از این شهدا داریم ››. حدود نیم ساعت در محضر آقا بودیم، وقتی خواستند تشریف ببرند رو به من کردند و فرمودند: ‹‹اجازه می خواهیم برویم››. من گفتم: آقا! اجازه ما هم دست شماست. ناگهان متوجه شدم که از ایشان پذیرایی نکرده ایم! دیدار ایشان آنقدر ما را شوکه کرده بود که یادمان رفته بود، آقا مهمان ما هستند. با خجالت از ایشان عذرخواهی کردم، اما ایشان پس از لبخندی زیبا فرمودند: ‹‹ چه  اشکالی دارد؟                                                                                 

 آقای مجید شجاعی پور(پدر سه شهید)

 16 ـ  در یکی از سفرهای مقام معظم رهبری به استان مازندران ، آقا وارد منطقه محرومی به نام : << ارس ما خوست << شدند. معظم له وقتی برای بازدید به مدرسه ای وارد می شوند، مشاهده می کنند که تمام میز و صند لی ها نو است آقا احتمال می دهند این کارها تشریفاتی است و برای ورود معظم له این کارها انجام گرفته است. مقام معظم رهبری با تیزبینی و ذکاوتی که دارند از بچه ها سؤال کردند که به من بگویید این میز و صند لی ها را چه زمانی برای شما آورده اند. یکی از بچه های کلاس جواب داد: آقا همین دیروز این ها را آورده اند. آقا نگاه عتاب آلودی به آن مسؤول انداختند و فرمودند: ضرورت ندارد به خاطر مسؤولینی که خودشان نسبت به مشکلات واقفند، بخواهید صحنه سازی کنید.

 سردار باقر زاده- مسؤول کمیته جستجوی مفقودین {تهران}


خاطراتی از مقام معظم رهبری(02)

                                  خاطراتی از مقام معظم رهبری(02)

? - قبل از انقلاب من سیزده ساله بودم که از طرف اداره اوقاف در مسابقات سراسری قرائت قرآن مشهد شرکت کردم. در افتتاحیه مسابقات یکی از داوران از من خواست تا قرآن بخوانم .( من به علت این که جلسات از طرف دستگاه شاهنشاهی بود) نپذیرفتم. او اصرار کرد و من باز جواب رد دادم. در کنار من پیرمرد تاجری بود که مرا می شناخت. به من گفت: جواد چرا نمی روی قرآن بخوانی؟ من گفتم نمی خوانم. گفت: اگر بروی پنجاه تومان به تو خواهم داد، گفتم: نمی روم. گفت: اگر بروی صد تومان می دهم، گفتم: نمی روم. گفت دویست تومان می دهم، گفتم: حتی اگر 500 تومان هم به من بدهی، قرآن نخواهم خواند . بعدها پیرمرد جریان را برای پدرم نقل کرده بود . روزی خدمت حضرت آیت الله خامنه ای بودم همین که آقا مشغول صحبت بودند، یک دفعه صحبتشان را قطع کردند و فرمودند:  من یک بدهی به جواد آقا دارم و پانصد تومان از جیب خود در آوردند به من دادند. من متعجب ماندم.  آقا فرمودند:  خودت هم نمی دانی برای چه به تو بدهکارم!؟ ما همیشه به خاطر قرآن خواندن شما جایزه می دادیم ولی این بار به خاطر قرآن نخواندنت به شما هدیه می دهیم. بعدها فهمیدم که جریان فرآن نخواندن مرا پدرم برای ایشان نقل کرده بود

 جواد سادات فاطمی)از قاریان قرآن - مشهد)

 15 ـ  یک روز سه چهار نفر با یک ماشین آمدند و گفتند: حاج آقا! خودت را آماده کن که مهمان عزیزی داری! از آنان پرسیدم: چه کسی قرار است بیاید؟ پاسخ شنیدم: رهبر معظم انقلاب. وقتی آقا وارد منزل شدند، شوق دیدار، مرا بهت زده کرده بود. آقا مرا در آغوش کشیدند و صورتم را بوسیدند، بنده نیز دست ایشان را بوسیدم. آقا داخل اتاق شدند و روی زمین نشستند. ابتدا احوال پرسی کردند و از مشکلات سؤال نمودند سپس فرمودند: ‹‹ عکس شهدایتان را بیاورید››. عکس ها را برای حضرت آقا آوردم. ایشان تک تک عکس ها را بوسیدند و آنان را روبروی خود گذاشتند و فرمودند:‹‹ این شهدا اگر نبودند، ماهم نبودیم. ما هر چه داریم از این شهدا داریم ››. حدود نیم ساعت در محضر آقا بودیم، وقتی خواستند تشریف ببرند رو به من کردند و فرمودند: ‹‹اجازه می خواهیم برویم››. من گفتم: آقا! اجازه ما هم دست شماست. ناگهان متوجه شدم که از ایشان پذیرایی نکرده ایم! دیدار ایشان آنقدر ما را شوکه کرده بود که یادمان رفته بود، آقا مهمان ما هستند. با خجالت از ایشان عذرخواهی کردم، اما ایشان پس از لبخندی زیبا فرمودند: ‹‹ چه  اشکالی دارد؟                                                                                 

 آقای مجید شجاعی پور(پدر سه شهید)

 


خاطراتی از مقام معظم رهبری (01)

                                               خاطراتی از مقام معظم رهبری  (01)

12 ـ   یک روز که در منزل مقام معظم رهبری در خدمت ایشان بودم بحث ما قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از اقامه نماز در محضر ایشان، معظم له رو به من کردند و فرمودند: آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال که این را توفیقی می دانستم، خدمتشان عرض کردم: اسباب زحمت می شود. مقام معظم رهبری فرمودند: نه! بمانید هر چه هست با هم می خوریم. وقتی سفره را پهن کردند و شام را آوردند، دیدم غذای ایشان و خانواده شان چیزی جز املت ساده نیست. من نیز بر آن سفره مهمان بودم و مقداری از همان غذای ساده را خوردم.

سردار سرلشکر رحیم صفوی (فرمانده کل سپاه)

7 - در ملاقاتی که موسیقی دانان و خواننده ها با مقام معظم رهبری داشتند، ایشان مفصّل در مورد انواع موسیقی، ابعاد موسیقی، شکل ها و ردیف های آوازی صحبت کردند. آقای دکتر لاریجانی تعریف می کرد: زمانی که سخنرانی تمام شد، تمام صاحب نظرانی که حضور داشتند حتی اشخاصی که خود صاحب سبک می باشند از اطلاعات وسیع ایشان، متحیّر مانده بودند                

 

حجت الاسلام پاینده )از اساتید دانشگاه(

8 -  یکی از وزرا انواع و اقسام سنگ های گران قیمت کشور را در نمای وزارتخانه اش به کار برده بود.من او را خواستم و به او گفتم: شما چرا این کار را کردی؟ او گفت: مسافران خارجی وقتی به وزارتخانه می آیند و سنگ ها جلو چشمشان قرار می گیرد، باعث جذب مشتری می شود! گفتم: شما را به خدا آیا این منطق قابل قبول است؟! این همه خرج کنیم برای اینکه مشتری پیدا کنیم؟! شما می توانید در سالن اصلی وزارتخانه انواع و اقسام سنگ هایتان را به شکل خیلی بدیع و زیبا به نمایش بگذارید، هر مهمانی که آمد، به عنوان ادای احترام، او را به آن جا ببرید تا سنگ ها را تماشا کند، هم تماشا و هم جذب مشتری است. این کارها بهانه ای است برای تجمل سازی و اصلاً مناسب نیست.

 رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای

5- یکی از اسناد ساواک که ارتباط مقام معظم رهبری را با نسل جوان مورد تأکید قرار می دهد، سند شماره9/3003به تاریخ 1/8/1353 است که می نویسد:  مطهری از این که نماز جماعت سید علی خامنه ای در مشهد (توسط ساواک) تعطیل شده ابراز ناراحتی کرده و گفته است : سید علی خامنه ای از نمونه های ارزنده ای است که برای آینده موجب امیدواری است و در این مدت کوتاه در مشهد کارهای پر ثمری انجام داده که یکی از آن ها جمع کردن جوانان روشنفکر حوزه و دانشگاه است.

 

 سلاله الابرار، ص 88، به نقل از اسناد ساواک، آرشیو وزارت اطلاعات، ش27، به ارزیابی573 مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

6 -  در زمان جنگ، زمانی که آیت الله خامنه ای رئیس جمهور بودند، روزی ایشان در حال ایراد خطبه های نماز جمعه بودند که دشمنان با برنامه ریزی قبلی، بمبی را در محل برگزاری نماز جمعه منفجر کردند. بلافاصله بعد از انفجار، معظم له دست را بالا آوردند و خطبه ها را ادامه دادند. طمأنینه و آرامش ایشان، نشان از آن داشت که این صحنه، هیچ تأثیری در شکستن روحیه بلند آقا نداشته است. مردم نیز با متانت و صبر، فوراً نظم جلسه را برقرار کردند و خطبه های نماز جمعه ایشان، همچنان ادامه یافت، گویا هیچ حادثه ای رخ نداده بود، در صورتی که در آن لحظه، عده ای شهید و بدن هایشان قطعه قطعه شده بود و مردم نظاره گر پیکرهای تکه تکه شده آن ها بودند. آن صحنه، از صحنه های به یادماندنی و جاویدان انقلاب اسلامی است

حجت الاسلام والمسلمین محمدی عراقی (تهران)